خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . احساس (فیزیکی)
[اسم]
la sensación
/sˌɛnsaθjˈɔn/
قابل شمارش
مونث
[جمع: sensaciones]
1
احساس (فیزیکی)
حس
1.Tuve una sensación de calor en la cara.
1. من روی صورتم احساس گرما کردم.
کلمات نزدیک
percepción
tacto
gusto
olfato
vigilante
sensibilidad
visual
visión
audición
percibir
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان