خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . لمس کردن
2 . نوبت کسی بودن (برای انجام کاری)
3 . نواختن (ساز)
[فعل]
tocar
/tokˈaɾ/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: toqué]
[حال: toco]
[گذشته: toqué]
[گذشته کامل: tocado]
صرف فعل
1
لمس کردن
دست زدن
1.Puedes saber si tu bebé tiene fiebre tocando su frente.
1. میتوانی با دستزدن به پیشانی بچهات بفهمی که تب دارد یا نه.
2
نوبت کسی بودن (برای انجام کاری)
(tocarse)
1.Ahora me toca jugar a mí.
1. حالا نوبت من است که بازی کنم.
3
نواختن (ساز)
1.Me gusta tocar el piano.
1. من دوست دارم پیانو بنوازم.
کلمات نزدیک
oír
cocinar
beber
usar
pagar
sentir
oler
amar
saber
aprender
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان