خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مضحک
2 . کمدی
3 . کمدین
[صفت]
comique
/kɔmik/
قابل مقایسه
[حالت مونث: comique]
[جمع مونث: comiques]
[جمع مذکر: comiques]
1
مضحک
مسخره
1.C'est comique qu'à cette époque, on parle de la discrimination.
1. مسخره است که در این دوره [عصر] از تبعیض حرف زده می شود.
2
کمدی
1.Molière est l'un des plus grands auteurs comiques français.
1. "مولیر" یکی از بزرگترین نویسندگان کمدی فرانسه است.
[اسم]
le comique
/kɔmik/
قابل شمارش
مذکر
3
کمدین
هنرپیشه کمدی
1.C'est un bon comique.
1. او یک هنرپیشه کمدی خوب است.
2.Ce gars est un comique : il a toujours une bonne blague à raconter !
2. این پسر یک کمدین است، او همیشه یک جوک خوب برای تعریف کردن دارد!
تصاویر
کلمات نزدیک
comestible
combustion
combustible
combler
comble
comité
commandant
commande
commandement
commander
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان