خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متمرکز
[صفت]
concentré
/kɔ̃sɑ̃tʀe/
قابل مقایسه
1
متمرکز
1.J'ai réussi à rester concentré pendant l'examen.
1. من موفق شدم در طول امتحان متمرکز بمانم.
2.Les ouvriers étaient concentrés et n'ont pas remarqué le passage de leur employeur.
2. کارگران متمرکز (به روی کارشان) بودند و متوجه عبور کارفرمایشان نشدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
concentrer
concentration
concave
concasseur
concasser
concept
concepteur
conception
concernant
concerner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان