خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شناختهشده
[صفت]
connu
/kɔny/
قابل مقایسه
1
شناختهشده
معروف، مشهور
1.Ce restaurant est connu pour son ambiance agréable.
1. این رستوران برای [به دلیل] محیط دلپذیرش شناختهشده است.
2.J'ai vu beaucoup de visages connus à la soirée.
2. من چهرههای معروف زیادی در مهمانی دیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
connotation
connivence
connexion
connecté
connecter
connu comme le loup blanc
conquis
conquérant
conquérir
conquête
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان