خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متصدی
2 . محافظهکار (سیاست)
3 . مواد نگهدارنده (مواد غذایی)
4 . سنتی
5 . محافظهکار (سیاست)
[اسم]
le conservateur
/kɔ̃sɛʀvatœʀ/
قابل شمارش
مذکر
1
متصدی
Conservateur d'une bibliothèque/du musée
متصدی کتابخانه/موزه
2
محافظهکار (سیاست)
مترادف و متضاد
progressiste
1.Il est conservateur pourtant il veut gagner l'élection.
1. او محافظهکار است با این حال میخواهد انتخابات را ببرد.
3
مواد نگهدارنده (مواد غذایی)
1.L'étiquetage des produits doit mentionner la présence des conservateurs.
1. برچسب محصولات باید اطلاع بدهند موادنگهدارنده دارند یا نه.
2.On n'utilise pas le conservateur dans nos produits.
2. ما در محصولاتمان موادنگهدارنده استفاده نمیکنیم.
[صفت]
conservateur
/kɔ̃sɛʀvatœʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: conservatrice]
[مذکر قبل از حرف صدادار: conservateur]
[جمع مونث: conservatrices]
[جمع مذکر: conservateurs]
4
سنتی
پیرو سنتهای قدیمی
1.Elle est très conservatrice.
1. او بسیار سنتی است.
2.Les résidents de ce petit village sont très conservateurs.
2. ساکنین این دهکدهی کوچک خیلی پیرو سنتهای قدیمی هستند.
5
محافظهکار (سیاست)
محافظهکارانه
1.Il est plutôt conservateur.
1. او بیشتر محافظهکار است.
Journal/Parti... conservateur
روزنامه/جناح...محافظهکارانه
تصاویر
کلمات نزدیک
consentir
consentement
consentant
consensus
conseiller régional
conservation
conservatisme
conservatoire
conserve
conserver
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان