خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از میان برداشتن مرزها
[اسم]
le décloisonnement
/deklwazɔnmɑ̃/
قابل شمارش
مذکر
1
از میان برداشتن مرزها
از میان برداشتن موانع
1.Je pense que tu peux jouer un rôle important dans le décloisonnement.
1. من فکر میکنم که تو میتوانی نقش مهمی در از میان برداشتن موانع بازی کنی.
2.Je veux le décloisonnement racial.
2. من خواهان از میان برداشتن مرزهای نژادی هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
décliner
déclinaison
déclin
déclic
déclencher
décloisonner
décloisonneur
décocher
décoder
décodeur
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان