خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برجسته
[صفت]
distingué
/distɛ̃ge/
قابل مقایسه
[حالت مونث: distinguée]
[جمع مونث: distinguées]
[جمع مذکر: distingués]
1
برجسته
ممتاز، باوقار
1.Il avait les traits d'un étudiant distingué.
1. او ویژگیهای یک دانشجوی ممتاز را دارد.
2.La barbe de M. Martin le rend très distingué.
2. ریشهای آقای "مارتن" او را خیلی برجسته [باوقار] می کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
distinguer
distinction
distinctif
distinct
distillerie
distordre
distorsion
distraction
distraire
distrait
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان