خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تفریح
[اسم]
la distraction
/distʀaksjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تفریح
سرگرمی
1.Au club, les enfants avaient des activités sportives et culturelles comme distraction.
1. در باشگاه، بچهها به عنوان سرگرمی، فعالیتهای ورزشی و فرهنگی داشتند.
2.La télévision est sa seule distraction.
2. تلویزیون تنها تفریحش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
distorsion
distordre
distingué
distinguer
distinction
distraire
distrait
distraitement
distrayant
distribuer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان