خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تبعید
[اسم]
l'expatriation
/ɛkspatʀijasjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
تبعید
ترک وطن
1.L'expatriation est souvent une solution aux problèmes économiques.
1. ترک وطن اغلب یک راه حل برای مشکلات اقتصادی است.
2.Le juge a confirmé l'expatriation de l'accusé.
2. قاضی تبعید متهم را تایید کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expansivité
expansion
expansif
exotisme
exotique
expatrier
expatrié
expectative
expert
expert-comptable
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان