خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تبعید کردن
2 . (از جایی) مهاجرت کردن
[فعل]
expatrier
/ɛkspatʀije/
فعل گذرا و ناگذر
صرف فعل
1
تبعید کردن
2
(از جایی) مهاجرت کردن
ترک وطن کردن
(s'expatrier)
1.À cause de ses opinions, elle a été obligée de s'expatrier.
1. به دلیل عقایدش، او مجبور به ترک وطن شد.
2.Ne trouvant pas de travail dans son pays, il s'est expatrié en Europe.
2. با پیدا نکردن کار در کشورش، او به اروپا مهاجرت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
expatriation
expansivité
expansion
expansif
exotisme
expatrié
expectative
expert
expert-comptable
expert-conseil
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان