خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سابیدن
2 . خاراندن
3 . به خارش انداختن
4 . جلو زدن (از)
5 . به جیب زدن
[فعل]
gratter
/ɡʁatˈe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: gratté]
[حالت وصفی: grattant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
سابیدن
ساییدن
gratter quelque chose
چیزی را سابیدن
1. Gratter les écailles d'un poisson
1. پولکهای یک ماهی را سابیدن
2. Gratter un parquet avec une paille de fer
2. پارکتی را با سیم ظرفشویی سابیدن
3. Gratter une surface métallique
3. سطحی فلزی را ساییدن
2
خاراندن
gratter une partie du corps/une piqûre...
قسمتی از بدن/جای نیش... را خاراندن
1. Gratter sa manche avec son ongle
1. جای آستین [مچ دست] خود را با ناخن خود خاراندن
2. Ne gratte pas tes piqûres de moustiques !
2. جای نیش پشهات را نخاران.
3
به خارش انداختن
ایجاد خارش کردن
gratter quelqu'un
کسی را به خارش انداختن
1. Ce pull me gratte.
1. این پلیور من را میخاراند.
2. Ces chaussettes de laine me grattent.
2. این جورابهای پشمی مرا به خارش میاندازد.
4
جلو زدن (از)
پیش افتادن (از)
informal
gratter son adversaire/ses rivales...
از حریف خود/رقیبان خود... جلو زدن
1. Elle a gratté ses rivales.
1. او از رقیبانش جلو زد.
2. Un cycliste qui gratte ses concurrents.
2. دوچرخه سواری که از حریفانش جلو میزند.
در این معنی کاربرد قدیمی دارد.
5
به جیب زدن
informal
Gratter quelques euros sur l'argent
چند یورو پول به جیب زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
gratte-papier
gratte-ciel
gratitude
gratis
gratiné
grattoir
gratuit
gratuitement
gratuité
gravats
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان