خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حکم
[اسم]
l'injonction
/ɛ̃ʒɔ̃ksjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
حکم
دستور
1.Marc reçoit une injonction du tribunal.
1. "مارک" یک حکم از دادگاه دریافت میکند.
2.Si vous voulez une injonction du tribunal, allez-y.
2. اگر شما یک حکم از دادگاه میخواهید ادامه بدهید.
تصاویر
کلمات نزدیک
injection
injecter
initié
initier
initiative
injure
injurier
injurieux
injuste
injustement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان