خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترمیمی
2 . تعمیرکار
[صفت]
réparateur
/ʀepaʀatœʀ/
قابل مقایسه
[حالت مونث: réparatrice]
[جمع مونث: réparatrices]
[جمع مذکر: réparateurs]
1
ترمیمی
تسکیندهنده، بهبود بخش
1.Cette crème a une action réparatrice sur la peau.
1. این کرم عملکردی ترمیمی روی پوست دارد.
2.Mon assurance maladie rembourse la chirurgie réparatrice.
2. بیمه درمانیام هزینه جراحی ترمیمی را بازمیگرداند.
[اسم]
le réparateur
/ʀepaʀatœʀ/
قابل شمارش
مذکر
2
تعمیرکار
1.La machine à laver est en panne, il faut appeler un réparateur.
1. ماشین لباسشویی خراب است، باید به یک تعمیرکار زنگ زد.
2.Porter un poste de radio chez le réparateur.
2. بردن یک دستگاه رادیو نزد یک تعمیرکار.
تصاویر
کلمات نزدیک
réparable
répandu
répandre
réouverture
réorienter
réparation
réparer
répartir
répartition
répercussion
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان