خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تعمیر کردن
2 . جبران کردن
[فعل]
réparer
/ʀepaʀe/
فعل گذرا
[گذشته کامل: réparé]
[حالت وصفی: réparant]
[فعل کمکی: avoir ]
صرف فعل
1
تعمیر کردن
مرمت کردن، درست کردن
réparer quelque chose
چیزی را تعمیر کردن
1. J'ai réparé le jouet cassé de mon fils.
1. اسباب بازی شکسته پسرم را تعمیر کردهام.
2. Je sais comment réparer un vélo.
2. بلدم چگونه یک دوچرخه را تعمیر کنم.
3. Ma mère a utilisé une bande de tissu pour réparer ma robe.
3. مادرم از یک نوار پارچهای برای درست کردن پیراهنم استفاده کرد.
2
جبران کردن
réparer l'oubli/l'erreur/l'offense...
فراموشکاری/اشتباه/توهین... را جبران کردن
1. L'agresseur a manifesté le désir de réparer ses fautes.
1. فرد تجاوزکار تمایلش را برای جبران اشتباهاتش اظهار کرد.
2. Réparer une erreur commise
2. جبران کردن اشتباه مرتکبشده
تصاویر
کلمات نزدیک
réparation
réparateur
réparable
répandu
répandre
répartir
répartition
répercussion
répercuter
répertoire
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان