خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرویس (خودرو)
2 . مرور
[اسم]
la révision
/ʀevizjɔ̃/
قابل شمارش
مونث
1
سرویس (خودرو)
1.À 60 000 km, il faut faire la révision de la voiture.
1. در کیلومتر 60هزار، باید سرویس (خودرو) انجام گیرد.
2.Le moteur a besoin d'une révision complète.
2. موتور نیاز به یک سرویس کامل دارد.
2
مرور
دوره، بازبینی
1.Cet étudiant fait de nombreuses révisions pour son examen.
1. این دانشجو برای امتحانش چندین بار دوره میکند.
2.Des révisions de mathématiques.
2. مرور ریاضیات.
تصاویر
کلمات نزدیک
réviser
réversible
réversibilité
réverbérer
réverbération
révocation
révoltant
révolte
révolter
révolté
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان