1 . دنبال (کسی) رفتن 2 . از سر گرفتن 3 . دوباره برداشتن 4 . حرف خود را اصلاح کردن 5 . شروع (به انجام چیزی) کردن 6 . پس گرفتن 7 . به خود مسلط شدن
[فعل]

reprendre

/ʀ(ə)pʀɑ̃dʀ/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته کامل: repris] [حالت وصفی: reprenant] [فعل کمکی: avoir ]

1 دنبال (کسی) رفتن سراغ (کسی) رفتن

مترادف و متضاد aller chercher
reprendre quelqu'un
دنبال کسی رفتن
  • 1. Je dois aller reprendre les enfants à l'école.
    1. باید بروم دم مدرسه سراغ بچه‌ها.
  • 2. Je passerai vous reprendre dans deux heures.
    2. دو ساعت دیگر می‌آیم سراغت.

2 از سر گرفتن

مترادف و متضاد recommencer
reprendre quelque chose
چیزی را از سر گرفتن
  • 1. Après une courte pause, ils ont repris les négociations.
    1. بعد از یک وقفه‌ی کوتاه، مذاکرات را از سر گرفتند.
  • 2. Je veux reprendre mes études.
    2. می‌خواهم تحصیلاتم را از سر بگیرم.

3 دوباره برداشتن چیز دیگری را برداشتن، برداشتن

مترادف و متضاد récupérer retirer laisser
reprendre quelque chose
چیزی را دوباره برداشتن
  • 1. Il ne faut pas que j'oublie de reprendre mon parapluie au vestiaire.
    1. یادم نرود که باید چترم را از رختکن بردارم.
  • 2. reprendre du pain
    2. دوباره نان را برداشتن
  • 3. reprendre un œuf
    3. یک تخم مرغ دیگر برداشتن

4 حرف خود را اصلاح کردن (se reprendre)

مترادف و متضاد se corriger
  • 1.Il s'est trompé dans la date et s'est repris.
    1. تاریخ را اشتباه گفت و حرفش را اصلاح کرد.
  • 2.Il s'est trompé de prénom, mais il s'est tout de suite repris.
    2. اسمش را اشتباه گفت اما فوراً حرفش را اصلاح کرد.

5 شروع (به انجام چیزی) کردن بنا (به انجام کاری) کردن (se reprendre)

مترادف و متضاد commencer se remettre
Se reprendre à (faire) quelque chose
شروع به (انجام) چیزی کردن
  • 1. Elle se reprend à espérer.
    1. او بنا کرد به امیدواری.
  • 2. Il s'est repris au travail.
    2. او کار را شروع کرد.

6 پس گرفتن

مترادف و متضاد racheter revendre
reprendre quelque chose
چیزی را پس گرفتن
  • 1. Je peux reprendre les livres que je t'ai prêtés ?
    1. می‌توانم کتاب‌هایی را که به تو قرض داده‌ام، پس بگیرم؟
  • 2. La boutique ne reprend aucun article.
    2. بوتیک هیچ جنسی را پس نمی‌گیرد.

7 به خود مسلط شدن خونسردی خود را بازیافتن (se reprendre)

مترادف و متضاد réagir se ressaisir
  • 1.Reprenez-vous tout de suite !
    1. سریع به خودتان مسلط شوید.
  • 2.Tu ne peux pas te laisser aller comme ça, il faut que tu te reprennes !
    2. نباید این‌طور رفتار کنی؛ باید به خودت مسلط شوی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان