[اسم]

la reprise

/ʁəpʁiz/
قابل شمارش مونث

1 از سرگیری دوباره شروع کردن

  • 1.Ils ont voté contre la reprise du travail.
    1. آنها علیه از سرگیری کار رای دادند.

2 بهبود بازیافت، رونق دوباره

  • 1.Brusque reprise des échanges commerciaux
    1. رونق دوباره و ناگهانی تبادلات تجاری

3 تبادل (کالای) قدیمی با جدید

  • 1.Le garagiste m'a donné 1000 euros pour la reprise de ma voiture.
    1. گاراژدار در ازای تبادل ماشین قدیمی با جدید 1000 یورو به من داد.
  • 2.Payer trois mille euros de reprise.
    2. پرداخت 3000 یورو در ازای تبادل (کالای) قدیمی با جدید.

4 تکرار بازپخش

  • 1.Reprise de « Phèdre » au Français
    1. بازپخش نمایشنامه «فدر» به زبان فرانسوی

5 شتاب افزایش سرعت

6 فرصت موقعیت

  • 1.à plusieurs reprises
    1. در چندین موقعیت
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان