[عبارت]

جُلْبُ شَعِيرَةٍ

1 پوست جویی پوست یک جو

  • 1.وَ اللَّهِ، لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ، مَا فَعَلْتُ.
    به خدا، اگر سرزمین‌های هفت‌گانه با هرچه زیر آسمان‌هایشان هست به من داده می‌شد تا درمورد مورچه‌ای از خدا نافرمانی کنم و پوست جویی را از آن به زور بگیرم، انجام نمی‌دادم.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان