Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . نیاز داشتن
2 . بایستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
brauchen
/ˈbʁaʊ̯xən/
فعل گذرا
[گذشته: brauchte]
[گذشته: brauchte]
[گذشته کامل: gebraucht]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
نیاز داشتن
احتیاج داشتن، خواستن
مترادف و متضاد
Bedarf haben
bedürfen
benötigen
nötig haben
etwas (Akk.) brauchen
به چیزی احتیاج داشتن/نیاز داشتن
1. Brauchst du die Zeitung noch?
1. هنوز به آن روزنامه نیاز داری؟
2. Ich brauche ein Auto.
2. من به یک ماشین نیاز دارم.
3. Ich gehe einkaufen. Brauchen wir noch Milch?
3. من به خرید میروم. آیا به شیر هم نیاز داریم؟
4. Meine Großmutter ist krank. Sie braucht viel Ruhe.
4. مادربزرگ من مریض است. او به آرامش زیادی نیاز دارد.
2
بایستن
ناگزیر بودن
مترادف و متضاد
tun müssen
brauchen etwas zu tun
اجبار برای انجام کاری داشتن [بایستن]
1. Du brauchst nicht zu kommen.
1. تو نباید فردا بیایی.
2. Sie brauchen morgen nicht zu kommen. Ich schaffe das alleine.
2. اجباری نیست شما فردا بیایید. من بهتنهایی از پس این برمیآیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
brauchbar
brauch
bratwurst
bratkartoffel
brathendl
brauchtum
braue
brauen
brauerei
braun
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان