[فعل]

fesseln

/ˈfɛsl̩n/
فعل گذرا
[گذشته: fesselte] [گذشته: fesselte] [گذشته کامل: gefesselt] [فعل کمکی: haben ]

1 زنجیر کردن بستن

  • 1.Der Magier fesselte seinen Assistenten für den Trick.
    1. جادوگر دستیارش را برای حقه‌ای زنجیر کرد.
  • 2.Die Gefangenen werden gefesselt.
    2. زندانی‌ها زنجیر شدند.

2 شیفته کردن مجذوب کردن

مترادف و متضاد faszinieren
  • 1.Das Publikum war von der Tanzvorführung gefesselt.
    1. تماشاگران مجذوب اجرای رقص بودند.
  • 2.Die Frau fesselte ihn.
    2. زن، شیفته‌اش کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان