[اسم]

das Haupt

/haʊ̯pt/
قابل شمارش خنثی
[جمع: Häupter] [ملکی: Haupt(e)s]

1 اصلی رئیس

  • 1.Das Hauptargument des Autors überzeugt mich nicht.
    1. استدلال اصلی نویسنده من را قانع نمی کند.
  • 2.Er ist das Haupt des Stammes.
    2. او رئیس قبیله است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان