[اسم]

die Hauptfigur

/ˈhaʊ̯ptfiˌɡuːɐ̯/
قابل شمارش مونث
[جمع: Hauptfiguren] [ملکی: Hauptfigur]

1 نقش اصلی نقش اول

  • 1.Bei so einer Hauptfigur fiebert man mit.
    1. با این چنین نقش اولی، آدم همذات پنداری می‌کند.
  • 2.Die Hauptfigur war ein Musiker in einer Rockband.
    2. نقش اصلی، یک موزیسین در یک گروه راک بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان