[فعل]

stimmen

/ˈʃtɪmən/
فعل ناگذر
[گذشته: stimmte] [گذشته: stimmte] [گذشته کامل: gestimmt] [فعل کمکی: haben ]

1 درست بودن

مترادف و متضاد richtig sein wahr sein zutreffen zutreffend sein
  • 1.Die Rechnung stimmt.
    1. این صورت حساب درست است.
nicht mehr stimmen
دیگر درست نبودن
  • Meine Adresse stimmt nicht mehr.
    آدرس من دیگر درست نیست. [عوض شده است.]
etwas stimmen, dass...
چیزی درست بودن که...
  • Es stimmt, dass ich vergessen hatte, dir zu schreiben.
    این درست است که من فراموش کردم برای تو (نامه) بنویسم.
Das stimmt.
درست است.
  • Das Wetter in Deutschland könnte besser sein. – Das stimmt.
    هوا در آلمان می‌توانست بهتر باشد. - درست است.

2 رای دادن

مترادف و متضاد abstimmen wählen
für/gegen stimmen
رای موافق/مخالف دادن
  • 52,5% der Wähler stimmten für die Regierungsparteien.
    52.5 درصد از رای دهندگان به حزب دولت رای دادند.
mit ja/nein stimmen
رای موافق/مخالف دادن

3 کوک کردن

مترادف و متضاد einstellen
ein Instrument stimmen
سازی را کوک کردن
  • die Geige stimmen
    ویولن را کوک کردن

4 واداشتن کردن

مترادف و متضاد erzeugen machen
jemanden fröhlich/traurig stimmen
کسی را خوشحال/ناراحت کردن
  • Sie stimmte jeden von uns fröhlich.
    او هر کدام از ما را خوشحال می‌کند.
jemanden nachdenklich stimmen
کسی را به فکر وا داشتن
  • Das stimmt mich nachdenklich.
    او مرا به فکر وا می‌دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان