[فعل]

to accost

/əˈkɑːst/
فعل گذرا
[گذشته: accosted] [گذشته: accosted] [گذشته کامل: accosted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مواجه شدن مورد خطاب قرار دادن

مترادف و متضاد address approach
  • 1.An intrepid reporter accosted the Chief Executive.
    1. یک خبرنگار شجاع مدیر عامل را مورد خطاب قرار داد.
  • 2.She was accosted in the street by a complete stranger.
    2. او در خیابان با یک فرد کاملا غریبه مواجه شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان