Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
انگیسی
المانی
فرانسه
ترکیه
search
account
/əˈkɑʊnt/
/əˈkaʊnt/
اسم
1. گزارش
شرح
2. حساب
3. حساب کاربری (اینترنت)
فعل
1. توجیه کردن
پاسخگوی (چیزی) بودن، توضیح دادن
اسم
1 . گزارش
شرح
اسم
2 . حساب
اسم
3 . حساب کاربری (اینترنت)
فعل
1 . توجیه کردن
پاسخگوی (چیزی) بودن، توضیح دادن
اسم
1
account
[اسم]
1
گزارش
شرح
مترادف:
description
report
account of something
گزارش [شرح] چیزی
1.
a
detailed
account
of
his
childhood
1. شرح دقیقی [مفصلی] از کودکیاش
2.
His
account
of
the
incident
varied
from
that
of
the
other
witnesses .
2. گزارش او از حادثه با بقیه شاهدها متفاوت بود.
to give/provide an account
گزارش دادن
Marshall
gave
the
police
his
account
of
how
the
fight
started
.
"مارشال" گزارش خود از چگونگی شروع دعوا را به پلیس داد.
to write an account
گزارش نوشتن
He
later
wrote
an
account
of
his
experiences
during
the
war
.
او بعدا گزارشی از تجاربش در طول جنگ نوشت.
a full/detailed account
گزارش کامل/دقیق
She
gave
me
a
detailed
account
of
what
happened
at
the
meeting
.
او گزارش دقیقی از آنچه در جلسه اتفاق افتاد به من داد.
اسم
2
account
[قابل شمارش]
[اسم]
2
حساب
مترادف:
bank account
current account
joint account
حساب مشترک
My
husband
and
I
have
a
joint
account
.
من و شوهرم حساب مشترک داریم.
to open an account
حساب باز کردن
I've
opened
an
account
at
another
bank
.
من در بانکی دیگر حساب باز کردم.
to have an account at/with a bank
در بانکی حساب داشتن
to deposit money in an account
پول به حساب واریز کردن
I
deposited
the
money
in
my
account
this
morning
.
من امروز صبح پول را به حسابم واریز کردم.
bank/saving account
حساب بانکی/پسانداز
I don't
have
a
bank
account
.
من حساب بانکی ندارم.
اسم
3
account
[قابل شمارش]
[اسم]
3
حساب کاربری (اینترنت)
1.
an
email
account
1. حساب کاربری ایمیل
فعل
صرف فعل
1
to account
[فعل]
1
توجیه کردن
پاسخگوی (چیزی) بودن، توضیح دادن
گذشته:
accounted
گذشته کامل:
accounted
to account for something
چیزی را توجیه کردن
How
can
you
account
for
the
missing
pieces
?
چطور میتوانی قطعات گمشده را توجیه کنی؟
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان