[صفت]

active

/ˈæk.tɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more active] [حالت عالی: most active]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فعال

معادل ها در دیکشنری فارسی: دایر فعال فعالانه کاری
مترادف و متضاد functioning in action operative working inactive inert
  • 1.It's important to stay active and get regular exercise.
    1. مهم است که فعال بمانید و مرتب ورزش کنید.
  • 2.They were both politically active.
    2. آنها هر دو از لحاظ سیاسی فعال بودند [فعال سیاسی بودند].

2 معلوم (دستور زبان)

مترادف و متضاد passive
  • 1.Is that an active sentence or passive?
    1. آیا آن جمله‌ای معلوم است یا مجهول؟
[اسم]

active

/ˈæk.tɪv/
غیرقابل شمارش

3 فعل معلوم (دستور زبان)

مترادف و متضاد active voice
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان