[قید]

actively

/ˈæk.tɪv.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به طور موثر فعالانه، به طور فعال

معادل ها در دیکشنری فارسی: فعالانه
  • 1.He's very actively involved in the local politics.
    1. او به طور بسیار موثری در سیاست‌های محلی نقش دارد.
  • 2.I've been actively looking for a job for six months.
    2. به طور فعالی در شش ماه گذشته به دنبال کار گشته‌ام.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان