[اسم]

activity

/ækˈtɪvəti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فعالیت کار

معادل ها در دیکشنری فارسی: فعالیت
مترادف و متضاد act deed hobby occupation project
  • 1.The center offers a range of activities, such as basketball, swimming and tennis.
    1. آن مرکز گستره‌ای از فعالیت‌ها ارائه می‌دهد، از جمله بسکتبال، شنا و تنیس.
leisure/outdoor/classroom activities
فعالیت‌های تفریحی/بیرون از خانه/کلاسی
illegal/criminal activities
کارهای غیرقانونی/جنایی

2 تکاپو

معادل ها در دیکشنری فارسی: تکاپو
مترادف و متضاد bustle liveliness movement
  • 1.On the day of the festival there was a lot of activity in the streets.
    1. در روز جشن [فستیوال]، تکاپوی زیادی در خیابان‌ها بود.
full of activity
پرتکاپو
  • The streets were noisy and full of activity.
    خیابان‌ها شلوغ و پرتکاپو بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان