Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (دارو) دادن
2 . اداره کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to administer
/ədˈmɪnəstər/
فعل گذرا
[گذشته: administered]
[گذشته: administered]
[گذشته کامل: administered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(دارو) دادن
توزیع کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دارو دادن
1.Tests will be administered to schoolchildren at seven and twelve years.
1. این تستها بین کودکان دبستانی هفت تا دوازده سال توزیع خواهد شد.
to administer medicine
دارو دادن
2
اداره کردن
مدیریت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اداره کردن
تمشیت دادن
to administer a charity/school ...
مدیریت کردن موسسه خیریه/مدرسه و...
تصاویر
کلمات نزدیک
admin
adm
adjutant
adjustment
adjustable wrench
administrate
administration
administration building
administrative
administrative hierarchy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان