Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بزرگ کردن (از نظر اندازه، نیرو یا ثروت)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to aggrandize
/əˈgrænˌdaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: aggrandized]
[گذشته: aggrandized]
[گذشته کامل: aggrandized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بزرگ کردن (از نظر اندازه، نیرو یا ثروت)
مترادف و متضاد
to make larger
1.the government aggrandized itself at the expense of the others.
1. دولت، خود را به خرج دیگران (بوسیله دیگران) بزرگ کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
agglomerate
agent
agedness
aged
age-old
aggravate
aggravating
aggravation
aggregate
aggregate fruit
کلمات نزدیک
agglutination
agglutinate
agglomeration
agglomerate
ages
aggrandizement
aggravate
aggravated
aggravating
aggravation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان