[فعل]

to aggravate

/ˈægrəˌveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: aggravated] [گذشته: aggravated] [گذشته کامل: aggravated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بدتر کردن وخیم‌تر کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مزید بر علت شدن
مترادف و متضاد to make worse
  • 1.Pollution can aggravate asthma.
    1. آلودگی می‌تواند آسم را بدتر کند.
  • 2.The people were poor, and the war only aggravated the situation.
    2. مردم فقیر بودند و این جنگ فقط وضعیت را بدتر کرد.

2 خشمگین کردن اذیت کردن، عصبانی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: آزردن
مترادف و متضاد irritate to make angry
  • 1.Her constant nagging really aggravates me.
    1. غر زدن مداوم او، واقعا مرا خشمگین می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان