Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مجموعه
2 . مجموع
3 . متراکم
4 . جمع کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
aggregate
/ˈæɡrɪɡət/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مجموعه
ارقام کلی، کمیت کلی
1.The three smaller parties gained an aggregate of 25 per cent of the vote.
1. سه گروه کوچکتر مجموعه ای 25 درصدی از رای کسب کردند.
[صفت]
aggregate
/ˈæɡrɪɡət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more aggregate]
[حالت عالی: most aggregate]
2
مجموع
جمع
مترادف و متضاد
total
1.It is impossible to judge last year's performance without knowing the aggregate sales numbers.
1. بدون دانستن مجموع آمار فروش، سنجیدن عملکرد سال گذشته ناممکن است.
The aggregate wealth of a country
مجموع ثروت یک کشور
3
متراکم
انبوه
[فعل]
to aggregate
/ˈæɡrɪɡət/
فعل گذرا
[گذشته: aggregated]
[گذشته: aggregated]
[گذشته کامل: aggregated]
صرف فعل
4
جمع کردن
متراکم ساختن
formal
1.The dictator tried to aggregate as many people into his army as he possibly could.
1. آن دیکتاتور تلاش کرد که تا میزان ممکن، مردم را در ارتش خود جمع کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
aggravation
aggravating
aggravate
aggrandize
agglomerate
aggregate fruit
aggregation
aggregator
aggress
aggressive
کلمات نزدیک
aggravation
aggravating
aggravated
aggravate
aggrandizement
aggregation
aggression
aggressive
aggressively
aggressiveness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان