Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مجوز دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to authorize
/ˈɔθəˌraɪz/
فعل گذرا
[گذشته: authorized]
[گذشته: authorized]
[گذشته کامل: authorized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مجوز دادن
اختیار دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جواز دادن
وکالت دادن
مترادف و متضاد
allow
license
permit
forbid
prohibit
1.Only managers are authorized to sign expense forms.
1. تنها مدیران اختیار دارند فرمهای هزینه را امضا کنند.
2.The General Assembly authorized the Council to take up the matter.
2. مجمع عمومی به شورا مجوز داد که موضوع را بررسی کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
authorization
authority
authorities
authoritatively
authoritative
authorized
authorship
autism
autistic
auto
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان