[اسم]

autonomy

/ɔˈtɑnəmi/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خودمختاری استقلال

معادل ها در دیکشنری فارسی: خودگردانی خودمختاری
مترادف و متضاد autonomy
  • 1.between the First and Second World Wars, Canada gained greater autonomy from Britain
    1. بین جنگ جهانی اول و دوم، کانادا استقلال بیشتری از بریتانیا بدست آورد.
  • 2.giving individuals greater autonomy in their own lives
    2. دادن خودمختاری بیشتر به افراد در زندگی‌هایشان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان