Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
انگیسی
المانی
فرانسه
ترکیه
search
back
/bæk/
/bæk/
اسم
1. پشت
عقب
2. پشت
کمر
قید
1. به (سوی) عقب
2. برگشت (برگشتن)
فعل
1. حمایت کردن
2. عقب عقب رفتن
دنده عقب بردن (اتومبیل و ...)
3. شرط بستن روی اسب و ...
صفت
1. پشتی
عقبی
اسم
1 . پشت
عقب
اسم
2 . پشت
کمر
قید
1 . به (سوی) عقب
قید
2 . برگشت (برگشتن)
فعل
1 . حمایت کردن
فعل
2 . عقب عقب رفتن
دنده عقب بردن (اتومبیل و ...)
فعل
3 . شرط بستن روی اسب و ...
صفت
1 . پشتی
عقبی
اسم
1
back
[اسم]
1
پشت
عقب
in/at the back of something
پشت [عقب] چیزی
1.
He
was
shot
in
the
back
of
the
knee
.
1. او پشت زانویش تیر خورد.
2. I
found
some
old
photos
at
the
back
of
the
drawer
.
2. من چند عکس قدیمی در عقب کشو پیدا کردم.
اسم
2
back
[قابل شمارش]
[اسم]
2
پشت
کمر
مترادف:
dorsum
rear
spine
to sleep on one's back
به پشت خوابیدن
Do
you
sleep
on
your
back
or
your
front
?
آیا به پشت میخوابی یا به شکم؟
back pain
کمردرد
to lay on one's back
به پشت دراز کشیدن
He
lay
on
his
back
,
staring
at
the
ceiling
.
او به پشت دراز کشید و به سقف زل زد.
to have a bad back
کمردرد داشتن
I've
got
a
bad
back
.
من کمردرد بدی دارم.
on/at the back of something
پشت چیزی
1.
He
wrote
her
e-mail
address
down
on
the
back
of
an
envelope
.
1. او آدرس ایمیلش را پشت پاکت نامه نوشت.
2.
Our
seats
were
right
at
the
back
of
the
theater
.
2. صندلیهای ما پشت سالن تئاتر بود.
قید
1
back
[قید]
1
به (سوی) عقب
متضاد:
forward
to move/step... back
به عقب حرکت کردن/قدم برداشتن و...
Could
everyone
move
back
a
little
,
please
?
می شود لطفا همگی کمی به عقب حرکت کنند؟
to look back
به عقب نگاه کردن
I
looked
back
to
see
her
.
من به (سوی) عقب نگاه کردم تا او را ببینم.
to comb one's hair back
موی خود را به عقب شانه زدن
You've
combed
your
hair
back
.
مویت را به عقب شانه زدهای.
to keep something/somebody back
چیزی/کسی را عقب نگه داشتن
The
barriers
kept
the
crowd
back
.
موانع جمعیت را عقب نگه داشت.
قید
2
back
[قید]
2
برگشت (برگشتن)
1.
We
walked
to
the
store
and
back
.
1. ما تا مغازه قدم زدیم و برگشتیم.
to go/come... back
برگشتن
1.
Could
you
go
back
to
the
beginning
of
the
story
?
1. میتوانی به آغاز داستان برگردی؟
2.
Go
back
to
sleep
.
2. به خواب برگرد [(دوباره) بخواب].
to be back
برگشتن
I’ll
be
back
at
six
o’clock
.
من ساعت شش بر میگردم.
فعل
صرف فعل
1
to back
[فعل]
1
حمایت کردن
گذشته:
backed
گذشته کامل:
backed
مترادف:
support
to back somebody/something
از کسی/چیزی حمایت کردن
1. I
back
you
all
the
way
.
1. من همه جوره از تو حمایت میکنم.
2.
The
management
has
refused
to
back
our
proposals .
2. مدیریت نپذیرفت که از پیشنهادات ما حمایت کند.
فعل
2
to back
[فعل گذرا]
2
عقب عقب رفتن
دنده عقب بردن (اتومبیل و ...)
گذشته:
backed
گذشته کامل:
backed
to back into/out of/away from ...
عقب عقب به جایی رفتن/از جایی بیرون آمدن/از جایی دور شدن و...
1.
She
backed
into
a
doorway
to
let
the
crowds
pass
by
.
1. او عقب عقب به سمت در رفت تا اجازه دهد جمعیت رد شوند.
2.
She
backed
the
car
out
of
the
garage
.
2. او اتومبیل را دنده عقب از پارکینگ بیرون برد [خارج کرد].
3.
the
train
backed
into
the
station
3. قطار عقب عقب به ایستگاه رفت [قطار از عقب وارد ایستگاه شد].
فعل
3
to back
[فعل ناگذر]
3
شرط بستن روی اسب و ...
گذشته:
backed
گذشته کامل:
backed
to back something
روی چیزی شرط بستن
I
backed
the
winner
and
won
fifty
pounds .
من روی برنده شرط بستم و پنجاه پوند برنده شدم.
صفت
1
back
[صفت]
1
پشتی
عقبی
back pocket/door
در/جیب پشتی
I
put
it
in
the
back
pocket
of
my
jeans
.
من آن را در جیب پشتی شلوار جینم گذاشتم.
the back seat
صندلی عقب
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان