[جمله]

be on one's back

/bi ɑn wʌnz bæk/

1 پیله کردن گیر دادن

  • 1.My sister is always on her daughter's back to clean up her room.
    1. خواهرم همیشه به دخترش پیله می کند که اتاقش را تمیز کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان