[اسم]

blackberry

/ˈblækberi/
قابل شمارش
[جمع: blackberries]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 توت سیاه شاه‌توت

معادل ها در دیکشنری فارسی: شاه‌توت
blackberry and apple pie
پای توت سیاه و سیب

2 بلک‌بری (تلفن همراه هوشمند) (Blackberry)

  • 1.Check your emails via your BlackBerry.
    1. ایمیل‌های خود را از طریق [با] بلک‌بری خود چک کنید.
[فعل]

to blackberry

/ˈblækberi/
فعل ناگذر
[گذشته: blackberried] [گذشته: blackberried] [گذشته کامل: blackberried]

3 شاه‌توت چیدن

  • 1.Thereafter we blackberried unceasingly and returned with a basketful.
    1. بعد از آن، ما بی‌وقفه شاه‌توت چیدیم و با یک سبد پر برگشتیم.

4 با گوشی بلک‌بری صحبت کردن

  • 1.I was BlackBerrying them while the speech was going on.
    1. من موقع سخنرانی داشتم با (گوشی) بلک‌بری با آنها صحبت می‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان