[اسم]

blitz

/blɪts/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حمله ناگهانی حمله برق‌آسا

معادل ها در دیکشنری فارسی: حمله برق‌آسا

2 تلاش کوشش

مترادف و متضاد effort endeavor
[فعل]

to blitz

/blɪts/
فعل گذرا
[گذشته: blitzed] [گذشته: blitzed] [گذشته کامل: blitzed]

3 بمباران کردن (ناگهانی)

  • 1.London was heavily blitzed in the war.
    1. لندن در جنگ به شدت بمباران شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان