Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . حمله ناگهانی
2 . تلاش
3 . بمباران کردن (ناگهانی)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
blitz
/blɪts/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حمله ناگهانی
حمله برقآسا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حمله برقآسا
2
تلاش
کوشش
مترادف و متضاد
effort
endeavor
[فعل]
to blitz
/blɪts/
فعل گذرا
[گذشته: blitzed]
[گذشته: blitzed]
[گذشته کامل: blitzed]
صرف فعل
3
بمباران کردن (ناگهانی)
1.London was heavily blitzed in the war.
1. لندن در جنگ به شدت بمباران شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
blistering
blister beetle
blister
blissfully
blissful
blizzard
bloat
block
block in
block off
کلمات نزدیک
blithering
blithely
blithe
blistering
blistered
blizzard
bloat
bloated
blob
bloc
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان