[صفت]

bloated

/ˈbloʊtɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more bloated] [حالت عالی: most bloated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بادکرده دچار نفخ

مترادف و متضاد swollen
  • 1.I felt really bloated after that huge lunch.
    1. پس از آن ناهار سنگین واقعا احساس نفخ داشتم [واقعا باد کرده بودم].
a bloated body floating in the canal
یک جسد بادکرده شناور در کانال آب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان