[فعل]

to brag

/bræg/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: bragged] [گذشته: bragged] [گذشته کامل: bragged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پز دادن لاف زدن، قپی آمدن

مترادف و متضاد boast
  • 1.He bragged about his new car.
    1. او اتومبیل جدیدش را پز داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان