[قید]

broadly

/ˈbrɔdli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عموماً به‌طور کلی

مترادف و متضاد generally
  • 1.Broadly speaking, I agree with you.
    1. به‌طور کلی (بخواهیم) صحبت کنیم، من با تو موافقم.
  • 2.The climate is broadly similar in the two regions.
    2. اقلیم، در این دو ناحیه عموماً مشابه است.

2 گشوده به‌طور فراخ

مترادف و متضاد widely
  • 1.He was smiling broadly.
    1. او (با دهانی) گشوده لبخند زد [او لبخندی گشوده بر لب داشت].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان