[فعل]

to broadcast

/ˈbrɔdˌkæst/
فعل گذرا
[گذشته: broadcast] [گذشته: broadcast] [گذشته کامل: broadcast]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پخش کردن (برنامه رادیویی یا تلویزیونی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پخش کردن
مترادف و متضاد air transmit
  • 1.The game is being broadcast on ESPN.
    1. آن مسابقه از (شبکه) ای اس پی ان پخش می‌شود.
[اسم]

broadcast

/ˈbrɔdˌkæst/
قابل شمارش

2 پخش برنامه (تلویزیونی یا رادیویی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پخش
  • 1.A news broadcast
    1. پخش اخبار [یک پخش خبری]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان