[اسم]

burden

/ˈbɜrdən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بار (مسئولیت) سنگینی، زحمت

معادل ها در دیکشنری فارسی: سربار بار
formal
مترادف و متضاد duty obligation responsibility
  • 1.the burden of responsibility
    1. بار مسئولیت
  • 2.The burden of the country's safety is in the hands of the president.
    2. بار (مسئولیت) امنیت کشور در دستان رئیس جمهور است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان