[اسم]

bus

/bʌs/
قابل شمارش
[جمع: buses]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اتوبوس

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتوبوس
on a bus
در اتوبوس
  • There were a lot of people on the bus.
    افراد زیادی در اتوبوس بودند.
to go/travel by bus
با اتوبوس رفتن/سفر کردن
  • I decided to go by bus.
    تصمیم گرفتم با اتوبوس بروم.
to go on/use the bus
با اتوبوس رفتن/از اتوبوس استفاده کردن
  • It’s easier to go on the bus than to drive.
    با اتوبوس رفتن از رانندگی کردن راحت‌تر است.
to get on/off a bus
سوار اتوبوس شدن/از اتوبوس پیاده شدن
  • Several more passengers got on the bus.
    چندین مسافر دیگر سوار اتوبوس شدند.
to wait for a bus
منتظر اتوبوس بودن
  • We were waiting for the bus for half an hour.
    ما نیم ساعت منتظر اتوبوس بودیم.
to miss the bus
از اتوبوس جا ماندن
  • He woke up late and missed the bus.
    او دیر بیدار شد و از اتوبوس جا ماند.
a bus ticket/station/driver
بلیت/ایستگاه/راننده اتوبوس
  • Dad met me at the bus station.
    بابا من را در ایستگاه اتوبوس دید.
to get/take/catch a bus
سوار اتوبوس شدن
  • You should take the bus if you want to see the sights.
    اگر دوست داری مناظر را ببینی باید سوار اتوبوس شوی.
کاربرد واژه bus به معنای اتوبوس
واژه bus به معنای اتوبوس به وسیله نقلیه بزرگی گفته می‌شود که برای جابه‌جایی مسافران زیادی (تا 40 نفر) به کار می‌رود. این وسیله نقلیه دو حالت شهری و جاده‌ای دارد. اتوبوس‌های شهری معمولا یک مسیر یکسان را طی می‌کنند و در فواصل منظمی ایستگاه‌هایی دارند. اما اتوبوس‌های جاده‌ای مسافران را از شهر یا کشوری به شهر یا کشور دیگر منتقل می‌کنند.
"bus station" (ایستگاه اتوبوس)
"bus service" (خدمات اتوبوس‌رانی)
"a school bus" (اتوبوس مدرسه)
"a bus driver" (یک راننده اتوبوس)

2 گذرگاه (رایانه)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان