[اسم]

calculation

/ˌkæl.kjəˈleɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 محاسبه

معادل ها در دیکشنری فارسی: احتساب حساب محاسبه
  • 1.I did some quick calculations to see if we could afford it or not.
    1. محاسبه سریعی انجام دادم تا ببینم که ما توان خرید آن را داریم یا نه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان