[فعل]

to call in

/kɔːl ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: called in] [گذشته: called in] [گذشته کامل: called in]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به محل کار خود زنگ زدن (و اعلام بیماری کردن)

  • 1.Several people have called in sick today.
    1. چندین نفر امروز به محل کارشان زنگ زدند و گفتند مریض هستند.

2 برای کمک به کسی زنگ زدن (مثلا به دکتر یا پلیس)

3 سفارش دادن

4 تقاضای پس گرفتن کالایی را داشتن

5 سر زدن به کسی

  • 1.He just calls in occasionally.
    1. او فقط گهگاهی سر می‌زند.
  • 2.I got into the habit of calling in on Gloria on my way home.
    2. من عادت کرده بودم که سر راهم به خانه به "گلوریا" سر بزنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان