Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به محل کار خود زنگ زدن (و اعلام بیماری کردن)
2 . برای کمک به کسی زنگ زدن (مثلا به دکتر یا پلیس)
3 . سفارش دادن
4 . تقاضای پس گرفتن کالایی را داشتن
5 . سر زدن به کسی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to call in
/kɔːl ɪn/
فعل گذرا
[گذشته: called in]
[گذشته: called in]
[گذشته کامل: called in]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به محل کار خود زنگ زدن (و اعلام بیماری کردن)
1.Several people have called in sick today.
1. چندین نفر امروز به محل کارشان زنگ زدند و گفتند مریض هستند.
2
برای کمک به کسی زنگ زدن (مثلا به دکتر یا پلیس)
3
سفارش دادن
4
تقاضای پس گرفتن کالایی را داشتن
5
سر زدن به کسی
1.He just calls in occasionally.
1. او فقط گهگاهی سر میزند.
2.I got into the habit of calling in on Gloria on my way home.
2. من عادت کرده بودم که سر راهم به خانه به "گلوریا" سر بزنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
call for
call center
call box
call back
call
call in sick
call letters
call me before you go.
call off
call on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان