[اسم]

circumstance

/ˈsɜːrkəmstæns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شرایط وضعیت، وضع

  • 1.I know I can trust her in any circumstance.
    1. من می‌دانم در هر شرایطی می‌توانم به او اعتماد کنم.
changing social and political circumstances
تغییر اوضاع اجتماعی و سیاسی

2 پیشامد رویداد، اتفاق

  • 1.There were many circumstances behind their success like hard work.
    1. اتفاقات زیادی پشت موفقیت آنها بود، مانند تلاش سخت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان