[صفت]

circumstantial

/ˌsɜrkəmˈstænʧəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more circumstantial] [حالت عالی: most circumstantial]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرعی (حقوق) غیرمستقیم، اتفاقی

circumstantial evidence
شواهد فرعی

2 مربوط به شرایط مرتبط با وضعیت

  • 1.Their problems were circumstantial rather than personal.
    1. مشکلات آنها بیشتر از اینکه شخصی باشد مربوط به شرایط (آنها) بود [به شرایط آنها ربط داشت].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان