Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرعی (حقوق)
2 . مربوط به شرایط
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
circumstantial
/ˌsɜrkəmˈstænʧəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more circumstantial]
[حالت عالی: most circumstantial]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فرعی (حقوق)
غیرمستقیم، اتفاقی
circumstantial evidence
شواهد فرعی
2
مربوط به شرایط
مرتبط با وضعیت
1.Their problems were circumstantial rather than personal.
1. مشکلات آنها بیشتر از اینکه شخصی باشد مربوط به شرایط (آنها) بود [به شرایط آنها ربط داشت].
تصاویر
کلمات نزدیک
circumstances
circumstance
circumspectly
circumspect
circumscription
circumstantial evidence
circumvallate
circumvent
circumvention
circus
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان